تهذیب نفس در اسلام
چکیده
بررسی وبازکردن مفهوم تزکیه وتهذیب نفس، می تواندانسان وجامعه راازجهت رشد اخلاقی، معنوی، سعادت وخوش بختی ترقی وتکامل بخشد. ویکی ازابزارهای است که زندگی انسان را درابعاد مختلف اعتقادی وعملی متحول و به آن شکل الهی وخدایی می بخشد. اگرامروز انسان وبشریت دچار انحرافات فکری، عقیدتی ومشکلات درونی وبیرونی شده اند، علت شان عدم شناخت نفس ونداشتن مبارزه وجهاد باهواهای نفسانی وشیطانی است. که انسان باید باخواست های درونی ونفسانی اش مبارزه کرده وآن رابرای روییدن ورشد گیاهان صالح وزیبایی چون سخاوت، شجاعت، محبت، عشق وایثارآماده نماید، زیرا رفتارهای شایسته میوه های همیشگی این درخت به حساب آمده که می تواند بشریت وجامعه ازآن لذت برده وبسوی کمال، فلاحیت ورستگاری حرکت کرده وجهت دهد. لذا این پژوهش با ارائه تعریفی از «روح»، «قلب»، «نفس»، «تزکیه» و «تهذیب» میکوشد جایگاه تزکیه و تهذیب را در آیات، روایات و ضرورت آن را همراه با مراحل، موانع و روشهای تزکیه و تهذیب از منظر امام(ره) بررسی کند.
مقدمه
تزکیه و تهذیب نفس در اسلام، سرآمد و بنیان همه مفاهیم دیگر است؛ زیرا مفهوم رشد، تکامل، سعادت و خوشبختی انسانها در دنیا و آخرت را در پی دارد؛ فلسفه فرستادن انبیاء و ائمه معصومین(ع) تعلیم دادن راه و روش تزکیه و تهذیب نفس به انسانها و بشریت بوده و به همین جهت پیامبر گرامی اسلام در زمان حیات خویش شب و روز میکوشید انسانها را از راه تعلیم و تزکیه نفس به کمال و سعادت برساند و بعد از پیامبران، ائمه معصومین در عصر و زمان خویش به نوعی تلاش و کوشش میکردند تا جامعه بشریت را از گرفتاریهای نفسانی برهانند و به حقیقت، پویایی و کمال رسانند؛ و این سنتی است که علماء مهذب و جلیلالقدر مسئولیت آن را پس از ائمه به دوش گرفتهاند.
امام(ره) علاوه بر تهذیب نفس خویش، در برابر جامعه نیز احساس مسؤولیت میکرد؛ این نوشته به مسئله اساسی و مهم تهذیب نفس، از دیدگاه امام(ره) پرداخته و آن را از زوایایی مختلف در پنج بخش زیر بررسی کرده است:
1. تعاریف و کلیات .
2. جایگاه تزکیه و تهذیب درآیات، روایات و از منظر امام(ره).
3. مراحل و عوامل تزکیه و تهذیب.
4. موانع تهذیب و تزکیه.
5. روشهای تزکیه و تهذیب.
بخش اول
تعاریف و کلیات
1. بررسی واژگان
1-1. «روح» در لغت
«رُوح» و «رَوح»، در اصل یک چیز و «روح» به فتح، مصدر و به ضم اسم مصدر است. مانند غُسل و غَسل، روح یک جریان معنوی است، اما ریح و روح یک جریان مادی و «رُوح» چیزی است که به وسیله آن حیات، تحرک، جلب منافع و دفع مضرات به دست میآید. (مصطفوی ۱۴۱۶ ـ ق ـ۳ـ۴ / ماده روح )
در مجمع البحرین آمده است: «الروح بفتح اوله الراحة و الاستراحة و الحیاة الدائمة و بضمة الرحمة لانها کالروح للمرحوم و قد قرئی بالوجهین». (طریحی ۱۹۸۵ میلادی ـ ج۲ـ ۲۶۷ )
علامه طباطبایی روح را چنین تعریف کرده است: «روح» در لغت به معنای مبدا حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادی میشود و به لفظ «روح» هم ضمیر مذکر بر میگردد و هم مؤنث. (طباطبایی۱۳۷۰ـ۶ ـ۱۷۰ )
تفسیر نمونه از زبان اهل لغت، آن را چنین تعریف نموده است: «روح» از نظر لغت در اصل به معنی «نفس» و «دویدن» است و بعضی تصریح کردهاند که روح و ریح (باد) هر دو از یک معنا مشتق شده و اگر روح انسان که گوهر مستقل مجردی است، به این نام نامیده شده به خاطر آن است که از نظر تحرک و حیاتآفرینی و ناپیدا بودن همچون نفس و باد است. ( مکارم شیرازی۱۳۸۲ـ۱۲ـ ۲۵۲ )
2-1. روح و ماهیت آن
روح در قرآن به این معانی به کار رفته است: روح قدسی برای تقویت پیامبران «و ایدنه بروح القدس» (بقره ـ۲۵۳ ) نیروی معنوی الهی برای تقویت مؤمنان «و أیّدهم بروح منه» (مجادله ـ۲۲) «فرشته مخصوص وحی»، «نزل به الرُّوح الامین» (شعراـ۱۹۳ ) و به معنای روح انسان «و نفخ فیه من روحی» (سجده ـ۹ ) و هنگامی که کفار از پیامبر درباره حقیقت روح سؤال میکنند خداوند برای پیامبر اسلام(ص) میفرماید: در جواب کفار بگو «روح» از عالم امر است؛ یعنی خلقتی اسرار آمیز دارد. این سخن را حدیثی که از امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) در تفسیر عیاشی نقل شده تأیید میکند: «روح از مخلوقات خداوند است، بینائی و قدرت و قوت دارد، خداوند آن را در دلهای پیامبران و مؤمنان قرار میدهد «انما الروح خلق میخلقه له بصر و قوه و تأیید یجعله فی قلوب الرسل و المؤمنین.» (مکارم شیرازی۱۳۸۲ـ۱۲ـ۲۵۳ ) در بعضی از احادیث، روح، مخلوقی برتر از جبرئیل و میکائیل معرفی شده که با پیامبران و امامان همواره بوده است. (همان ـ ۲۱۵ )
بلکه «روح» حقیقتی است که در درون انسان وجود دارد و باعث امتیاز آن از سایر موجودات بیروح و روان میشود، روح است که انسان را به عنوان برترین موجودات روی زمین حساب کرده و تمام قدرت و فعالیت او را جهت میدهد و زمین و آسمان را جولانگاه خود قرار میدهد و اسرار علوم را شکافته و به اعماق موجودات راه میپیماید؛ بلکه حقیقت روح و روان را نه مادیها منکرند و نه غیر آنها آن دو از همدیگر در هیچبرهه از زمان جدا نیستند، بلکه مراحل مختلف یک واقعیتند. آنجا که سخن از ارتباط روح با جسم است و تاثیر متقابل این دو در یکدیگر بیان میشود، نام «روان» بر آن میگذاریم و آنجا که پدیدههای روحی جدا از جسم مورد بحث قرار میگیرند نام «روح» را به کار میبریم که دانشمندان الهی و فلاسفه روحیون معتقدند غیر از موادی که جسم انسان را تشکیل میدهد حقیقت و گوهر دیگری در او نهفته است که از جنس ماده نیست و آن جوهر مجردی است که بدن آدمی را تحت تاثیر مستقیم قرار میدهد، برخلاف فلاسفه مادی که میگویند: ما وجودی مستقل از ماده به نام روح نداریم. هر چه هست همین ماده جسمانی و یا آثار فیزیکی و شیمیایی آن است و معتقدند «پدیده های روحی و یا روح را همان سلسله اعصاب و مغز ما تشکیل میدهند و چیزی جز خواص فیزیکی و فعل و انفعالات شیمیایی سلولهای مغزی و عصبی نمیباشد. (مکارم شیرازی ۱۳۸۲ـ۱۲ـ۲۵۴)
آنچه میتوان به عنوان نتیجه بیان داشت آن است که روح، حقیقت مجرد ماسوای ماده است که گاهی به ماده تعلق میگیرد و گاهی از آن فاصله میگیرد.
3-1. قلب
کلمه «قلب» از نظر لغت شناسان با تقلب، قلب و انقلاب که به معنای تفسیر و تحویل و زیرورو شدن شدن است همخانواده بوده و وجه مشترک معنای لغوی و اصطلاحی اخلاقی آن نیز همین است، زیرا «قلب» به معنای اندامی که دائما در آن خون در حال زیر و زبرشدن است و قلب به معنایی اخلاقی و قرآنی هم دارای حالات متغیر و دگرگون شونده است. پس این واژه در این دو مورد به مناسبت همان نکته انقلاب و تقلب و تحول به کار رفته است. (مصباح یزدی۱۳۸۳ـ۱ـ۲۴۴)«قلب، هو التحول المطلق فی مادی او معنوی زمانی او مکانی او فی حاله او فی صفته او فی موضوع» صحاح الّلغه از « قلب» و « فواد» به عقل تعبیر کرده است و بیان داشته که قلب همان عقل است. (مصطفوی۱۴۱۶ـ۱۲ـ ماده قلب ) اما کلمه «قلب» در فیزیولوژی و نیز در عرف عام معنای روشنی دارد یکی از اندامهای بدن انسان و عضوی است که معمولا در طرف چپ سینه قرار دارد و در فارسی به «دل» تعبیر میشود و به وسیله آن، خون به تمام اعضاء بدن جاری و ثریان پیدا میکند که به طور همیشه در حال دیگرگونی است و به همین جهت، قلب نامیده است. (مصباح یزدی ـ ۱۳۸۳ ۱ ـ۲۴۴ )
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان میگوید: «قلب» همان جان و روان آدمی است؛ زیرا کسب تعقل، تفکر، دوستی، دشمنی، بیم و اندوه همه به نحوی به قلب نسبت داده میشود که حیات و زندگی انسان در نخستین مرحلهاش به قلب تعلق میگیرد و در آخرین مراحل هم از آن جدا میشود؛ یعنی آخرین عضوی که میمیرد و یا زندگی و حیات از آن جدا میشود «قلب» است. مؤید این نظریه تجاربی است که در مورد پرندگان به عمل آمده که با وسائل مغزشان را برداشتهاند و در عین حال نمرده و تنها شعور خود را از دست دادهاند؛ بنابراین به کاربردن واژه قلب در روح و صفات روحی به این مناسبت است که «قلب» به معنای اندامی از بدن، تجلیگاه روح و نخستین عضوی است که روح به آن تعلق میگیرد. (طباطبایی۱۳۷۰ـ ۲ ـ۳۱۶ )پس به نظر علامه، «قلب» که در قرآن به کاررفته همان روح و روان است که میتواند درک کند و همه چیز را بفهمد.
بنا به نظریه آقای مصباح یزدی، بین «قلب» مادی با «قلب» مورد نظر قرآن و علمای اخلاق، کاملا تفاوت وجود دارد، ایشان میگویند: «قلب» در هیچ کجای قرآن به معنای جسمانی آن به کار نرفته است؛ زیرا قلب که درک کردن ، اندیشیدن، ترس و اضطراب ، حسرت و غیظ، قساوت و غلظت، غفلت و گناه، کذب و نفاق، ذکر و توجه، انابه و ایمان، تقوا، اطمنان و آرامش، خشوع و رحمت و رافت، لینت و انس و الفت، کارهای متعدد و مختلف را که درک کرده میشود به آن نسبت داده نمیشود، از چیزهای مادی باشد، بلکه منظور قرآن و علمای اخلاق از «قلب» همان روح و نفس انسانی است که میتواند منشأ همه صفات عالی و ویژگیهای انسانی باشد، اگرچند نمیتوان گفت قلب منشأ حیات است، بلکه آنچه منشاء حیات است روح است که باعث حیات برای انسانها میگردد. (مصباح یزدی۱۳۸۳ـ ۱ـ۲۴۴) به نظر ایشان دو نوع قلب داریم:
1. قلب مادی که مراد همان عضو بدن است و در طرف چپ انسانها قرار دارد.
2. روحانی که همان روح مجرد است که به قلب بدنی تعلق گرفته و بهوسیله آن حرکت و حیات در انسانها ایجاد میگردد و این همان نفس ناطقه، مدرکه مریده است و منظور از قلب در قرآن و سخنان علماء اخلاق معنای دوم است.
4-1. نفس
نفس، مفرد و جمع آن، نفوس و انفس میباشد که به معنای روح، چشم. چشم زخم، جسد، بدن، تن، «هو عظیم النفس؛ او تنومند و بزرگ اندام است»، شخص انسان، عظمت، همت، عزت و ارجمندی، غیرت و حمیت، ننگ و عار، اراده رأی و اندیشه، عیب و عقوبت است. کلمه نفس در صورتی که مقصود از آن روح باشد، مؤنث است مانند «خرجت نفسه» و اگر مقصود از آن شخص باشد مذکر، مانند «عندی خمسه عشر نفسا» (رحیمی اردستانی۱۳۸۰ـ۲ـماده نفس) پس نفس، در لغت به معنای « شخص» یا «من» یا «خود»، «جان»، «خون»، «تن»، «جسد»، « شخص انسان» و حقیقت هرچیز است.
تفسیر المیزان از زبان اهل لغت «نفس» را چنین تعریف کرده است: کلمه «نفس» در اصل به معنای همان چیزی است که به آن اضافه میشود؛ پس «نفس الانسان» به معنای خود انسان و «نفس الشئی» به معنای خود شئی است و اگر این کلمه به چیزی اضافه نشود، هیچ معنایی ندارد و نیز با این بیان هرکجا استعمال بشود منظور از آن تاکید لفظی یا معنوی خواهد بود، مانند «جائنی زید نفسه؛ زید خودش نزد من آمد» و در همه موارد ـ حتی در مورد خداوند ـ به همین منظور استعمال میشود که فرمود: کتب علی نفسه الرحمة (رحمت رابه خودواجب کرده است ـ انعام ـ۱۲ ) و نیز فرمود: یحذرکم الله نفسه؛ خدا شما را از خودش بیم میدهد.(آل عمران ـ۲۸)
لیکن بعد از معنای اصلی، استعمال آن در انسان که موجودی مرکب از روح و بدن است شایع گشته و معنای جداگانهای شده که بدون اضافه هم استعمال میشود، مانند: هوالذی خلقکم من نفس واحدةٍ و جعل منها زوجها؛ خدا آن کسی است که شما را از یک نفس (یک شخص) خلق کرده همسر او را هم از او قرار داد. (اعراف ـ۱۸۹ )
و آنگاه همین کلمه را در روح انسانی استعمال کردند، چون آنچه مایه تشخص انسان است علم و حیات و قدرت است که آن هم قائم به روح آدمی است. معنای دوم «شخص»، «نفس» و معنای سوم «روح» در مورد نباتات و حیوانات به کار نرفته، مگر از نظر اصطلاح علمی. مثلا به یک گیاه یا یک حیوان، نفس گفته نمیشود و نیز به مبدأ مدبر جسم که جان اوست نیز نفس گفته نمیشود و همچنین نفس به معنای دوم و سوم بر جن و ملک که دارای حیات هستند اطلاق نمیگردد. (طباطبایی۱۳۷۰ـ۱۲ـ۴۰۲)
علامه نتیجه گرفته که مراد از نفس، همان انسان و شخصیت انسان است، پس آنچه میتوان برای حقیقت نفس بیان داشت، آن است که نفس، بدن مادی و یا هوای مخصوص و نفس کشیدن نیست. و این چیزی است که عوام از نفس فهمیدهاند و حکم کردهاند که انسان عبارت از مجموع روح و بدن است یا اینکه گمان کردهاند زنده بودن بدن و حس و حرکت داشتن آن از ناحیه خونی است که در شرایین و رگ آن جاری است و حکم کردهاند به این که « نفس»، « من»، «خودم» همان خون است و خون را «نفس» نامیدهاند و این حقیقت نفس نیست، بلکه حق مطلب بنابرآنچه برهان و تجربه ما را به آن هدایت میکند این است که حقیقت نفس همان قوه دارای تعقل است و از آن به «من» تعبیر میشود و آن امری است که در جوهره ذاتش مغایر با امور مادی است.
در قرآن هم معنای لغوی آن منظور شده است و خداوند هم در آن دو گرایش قرار داده، آنهم نه به صورتی که در نفس ما جای داشته باشد، بلکه مصادیقی است که عناوین خیر و شر بر آنها صدق میکند و در نفس ما ریشه و پایه دارند؛ یعنی گرایش فطری ما به سوی اموری است که عنوان خیر بر آن منطبق میشود و گرایشهای دیگری به سوی امور دیگر که عنوان شر بر آنها تطبیق میکند.
پس گرایشهای انسان به لحاظ مصادیق اخلاقی و خارجی نیز تنوع مییابد و نفس انسان نیز بر اساس تنوع این گرایشها متنوع میشود. (همان ـ۶ـ۲۶۲ـمصباح یزدی۱۳۸۳ـ ۱ـ ۲۰۲)
پس «قلب»، «روح» و «نفس» از نظر لغتشناسان و به لحاظ عارض شدن حالتهای مختلف با هم دیگر فرق دارد؛ زیرا اگر به لحاظ «من» یا «خودم» باشد میشود «نفس» و اگر به لحاظ جریانهای معنوی و روحانی باشد میشود «روح و اگر به لحاظ تحرک و حیاتآفرینی باشد میشود «قلب»، اما از نظر قرآن، علماء و دانشمندان علم اخلاق به یک معنا میآید؛ چنان که در کتاب «معراج السعاده» میگوید: «نفس» همان روح ، دل، جان و عقل است و آن جوهری است مجرد از عالم ملکوت و گوهری است، بس عزیر از جنس فرشتگان و دُرّی است، بس گرانمایه از سنخ مجردات و هرگاه حدیث نفس یا روح یا دل یا عقل مذکور شد همین چیز مراد و منظور خواهد بود و حقیقت انسان و آدمی همین است. و بدن آدمی امری است فانی و بیبقاء که بعد از مرگ از هم فرو میپاشد و اجزای آن از یک دیگر متفرق میگردد و خراب میشود تا باز وقتی که به امر پروردگار تعالی اجزای آن گرد آید و به جهت ثواب، حساب و عقاب زنده شود. از برای آن فنایی نیست و بعد از مفارقت آن از بدن و خرابی تن از برای آن خرابی و فنائی نیست و نخواهد بود؛ چنان که خداوند میفرماید: ارجعی الی ربک (فجر ـ۲۸) ای نفس رجوع و ب
اما نفس امری است باقی که اصلا و مطلقا ازگشت کن به نزد پروردگار خود؛ هم چنان که در آغاز از نزد خداوند آمدی.»(نراقی ۱۳۷۴ـ۱۹)
5-1. تزکیه و تهذیب
کلمه «تزکیه» در لغت، مصدر باب تفعیل است که به معنای رویاندن میآید؛ چنان که مفردات راغب میگوید: «تزکیه» همان افزودن و نمودادن است و زکات نیز در اصل به معنای نمو و رشد است، لذا در روایتی از حضرت علی(ع) میخوانیم: المال تنقصه النفقه و العلم یزکوا علی النفاق؛ مال با انفاق نقصان مییابد، ولی علم با انفاق نمو میکند. (سیدرضی۱۳۷۵ـ کلمات قصارـ ۱۴۷ )
پس این واژه به معنای تطهیر و پاک کردن نیز آمده، شاید به این مناسبت که پاکسازی از آلودگیها سبب رشد و نمو است. (طباطبایی۱۳۷۰ـ۲۰ـ۵۰۱ ـمکارم شیرازی۱۳۸۲ـ ۲۷ـ۶۲۰ )
کلمه «تزکیه» در اصطلاح به معنای پاکیزه کردن و بیآلایش کردن روح، قلب و نفس از صفات رذیله میآید که انسان تلاش نماید روح، نفس و قلب خویش را پاک، منزه و مطهر نماید. (عمید۱۳۶۳ـ ماده تزکیه)
کلمه «تهذیب» درلغت مصدر ثلاثی مزید از باب تفعیل است که ثلاثی مجرد آن «هَذَبَ» به معنای قطع کردن درخت، بهبود یافتن از مریضی و اصلاح کردن از معایب میآید؛ چنانکه در المنجد میگوید: هذب هذبا الشجر و غیره قطعه و نقّاه و اصلحه او النخله نزع عنها اللیف؛ پوست درخت خرما رشتهها و تارهای درخت خرما و نارگیل. هذب الشجر و غیره به معنی هذبه و شدّد لکثرت. و الرَّجُل: طهر اخلاقه مما یعیبها، تهذّب، مطاوع، هذَّب و الرجل کان مهذِّبا(معلوف۱۳۸۱.ماده تهذیب)
«تهذیب» در اصطلاح، پاکیزه کردن، خالص کردن، اصلاح کردن شعر یا نثر از عیب و نقص و پاکیزه کردن اخلاق میآید.(عمیدـ همان) تزکیه و تهذیب از نظر معنای اصطلاحی به یک معنا است که در واقع عبارت است: از پاک کردن نفس از آلودگی های اخلاقی برای گام برداشتن در جهت فضایل اخلاقی که در نهایت موجب کمال و سعادت واقعی انسان در دنیا و آخرت میشود و فرایندی درونی است که از طریق آن فرد تلاش میکند ابتداء نفس خود را از آلودگیها پاک کرده و با تدریج عنان نفس خود را در دست بگیرد.
بخش دوم
جایگاه تزکیه و تهذیب در آیات، روایات و منظر امام(ره)
1-2-1. اهمیت و جایگاه تزکیه نفس در آیات
از دیدگاه آیات، عامل فلاح، پیروزی، رستگاری و نجات، «تزکیه» و «تهذیب» نفس است که باید انسان در مرحله اول، نفس خویش را مهذب کرده و آن را از عقاید و صفاتهای رذیله پاک نماید، تا بتواند بر قلههای رفیع کمالات و درجات عالیه انسانی نایل آید، بلکه تزکیه و تهذیب نفس از نظر آیات وظیفه بزرگ الهی است که خداوند در سوره اعلی بعد از یازده مرتبه قسم خوردن فرموده است: فلاح و رستگاری در تزکیه و تهذیب نفس است و محرومیت و شکست و بدبختی در ترک تزکیه و تهذیب نفس. چنانکه میفرماید: قد افلح من تزکی؛ مسلماً رستگار میشود کسی که خود را تزکیه کند.(اعلی ـ ۱۴)
و یا در جای دیگر میفرماید: کمال نفس آدمی در آن است که به حسب فطرت تشخیصدهنده فجور از تقوا باشد و اگر چنین ملکه برای شخص حاصل شد و توانست فجور را از غیرفجور جدا کرده و به دنبال صفات حمیده حرکت نماید، آن زمان ظرفیت مطلوب و هدف را پیدا کرده و رستگار خواهند گردید: قد افلح من زکیها و قد خاب من دسها؛ سوگند به این آیات که هرکس جان خود را از گناه پاک سازد رستگار میشود و هرکس آلودهاش سازد زیانکار خواهد گشت.(شمس ـ۱۰ـ ۹)
اگر انسان توانست نفسش را بشناسد و آن را «تزکیه و «تهذیب» نماید میتواند آن را برای رویدن و رشد گیاهان صالح و پربرکتی چون شجاعت، سخاوت، ایثار، محبت، عشق، فداکاری و صفات حمیده و الهی آماده نماید.
از نظر آیات «تزکیه» و «تهذیب نفس» از برجستهترین اهداف رسالت عامه دانسته شده است؛ چنانکه خداوند از زبان ابراهیم خلیل ذکر میکند:یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمته و یزکیهم؛ تا آیات تو را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و آنها را پاکیزه کند.(بقره /۱۲۹)
تزکیه هم هدف انبیاست و هم اهمیت آن به قدری است که هر انسان عاقل آن را میخواهد و مایل است سعادت خود را به دست آورد. اگر تزکیه و تهذیب از صفات سباع و درندگان، بهائم و خویهای شیطانی، مهم نبود خداوند آن را در موارد متعدد بر تعلیم مقدم نمیکرد، بلکه در قرآن فرموده است: اول تزکیه بعد تعلیم؛ یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون؛ رسول فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را تزکیه کند و کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه نمیدانستید به شما یادهد.(بقره /۱۵۱)
در جای دیگر میفرماید: و لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمته؛ خداوند بر مومنان منت گذارد هنگامی که در میان آنها پیامبران از جنس خودشان بر انگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد.(آل عمران /۱۶۴)
در این آیات، خداوند تزکیه نفوس را برای به دست آوردن ملکات اخلاقی و انسانی مقدم کرده، اگرچند از نظر طبیعی، تعلیم، مقدم بر تزکیه است، لکن به خاطر اثبات این حقیقت که هدف نهائی «تربیت» است آن را در غالب موارد مقدم کرده است.(مکارم شیرازی ۱۳۸۲ـ۱ـ۵۱۰)
اگرچند این احتمال نیز میرود که اگر نفوس آدمی از پلیدیهای عقیدتی، خرافی و خوهای زشت حیوانی پاک و منزه نگردد آماده تعلیم الهی و حکمت حقیقی نخواهد شد، همان طور که اگر لوحی را از نقوش زشت پاک نکنی هرگز آماده پذیرش نقوش زیبا نخواهد شد و به همین جهت تزکیه در آیات فوق بر تعلیم کتاب و حکمت معارف بلند و عالی اسلامی مقدم شده است.(نوری ۴۰۸۱ق ـ۱۱ـ ۳۲۴)
پس از نظر آیات مبارزه و جهاد با نفس از مقام و جایگاه ویژهای برخوردار است؛ به طوری که انسان اگر با آن مبارزه کند و نهال صفات حمیده را در خود احیاء و زنده نماید باعث میگردد که از عبدیت خارح شده و به مقام شاهی و سلطانی نائل آید؛ چنانکه حضرت یوسف (ع) در ابتداء عبد و بندهای بیش نبود، اما بعد از مبارزه با نفس اماره توانست به مقام قرب الهی و پادشاهی مصر برسد. این است که خداوند میفرماید: نتیجه تزکیه و تهذیب نفس، فلاح، رستگاری و نجات در دنیا و آخرت است.
2-2-1. اهمیت و جایگاه تهذیب نفس در روایات
بعد حیوانی نفس، انسان را همواره به سوی هواهای شیطانی دعوت کرده و میکشاند و با عقل ستیز میکند و با سپاهیانش به عقل میتازد، تا او را منزوی و خاموش سازد. هدفش این است که فرشتگان را از کشور نفس بیرون براند، آن را تحت سلط و استعمار وسوسههای کامل شیطانی قرار دهد که این خود نیازمند مبارزه، جهاد، تزکیه و تهذیب طولانی و مدام است و در روایات از مبارزه با نفس به عنوان جهاد یاد شده است.
حضرت علی(ع) میفرماید: عاقل کسی است که خودش را به جهاد با نفس مشغول بدارد، پس او را اصلاح کند و از هوسها و لذت جوئیها باز بدارد و بدین وسیله او را مهار کند و در کنترل خویش در آورد، همانا انسان عاقل آن چنان به اصلاح نفس خویش مشغول است که به دنیا و آن چه در آن است و اهل دنیا، توجه ندارد: ان الحازم من شغل نفسه بجهاد نفسه فاصلحها و حبسها عن اهویتها و ازاتها فملکها و ان للعاقل بنفسه عن الدنیا و ما فیها و اهلها شغلا.(نوری۱۴۰۸ق ـ۱۱ـ۳۲۴ )
جهاد با نفس، خودسازی، پرورش نفس، مهم و اساسی و حیاتی به حساب میآید و به همین جهت اخلاق رذیله را ائمه معصومین تعریف و توصیف و آنها را برشمردهاند و زشتی آنها را بیان کردهاند که نفاق، استکبار، حسد، کینهتوزی، غضب، سخنچینی، خیانت، خودبینی، بدخواهی، سعایت، تهمت، بدگوئی، بدزبانی، تندخوئی، ستمکاری، بیاعتمادی، ترس، بخل، حرص، عیبجوئی، دروغگوئی وحب دنیا برخلاف فطرت اولیه انسان است و باید با آنها مبارزه کرد و نفس خویش را محل جنبش و نمو صفات حمیده قرار داد، قلب و نفس را برای نزول باران رحمت الهی آماده نمود و زمینه اطاعت و رضایت حق را فراهم کرد.
حضرت علی(ع) میفرماید: به وسیله جهاد با نفس او را به اطاعت خدا وادار کن، مانند جهادی که دشمن با دشمن میکند و بر او غلبه کن مانند غلبه ضد بر ضد دیگر؛ زیرا قویترین مردم کسی است که بر نفس خودش پیروز گردد؛ جاهد نفسک علی طاعة الله مجاهدة العدو عدوه و غالبها مغالبة الضد ضدّه فان اقوی الناس من قوی علی نفسه.(ری شهری۱۴۲۲ق ـ ۱ ـ۴۵۴)
تزکیه، تهذیب و رامکردن نفس در واقع خارج کردن نفس از سلطه شیاطین و هواهای نفسانی است که سر انجام آن رسیدن به بهشت جاویدان است. حضرت علی(ع) میفرماید: آگاه باشید که جهاد با نفس متاعی است که به وسیله آن بهشت خریداری میشود، پس هرکسی که خودسازی کند و با نفس خود جهاد کند بر او مسلط خواهد شد و بهشت، بهترین پاداشی است برای کسی که قدر آن را بشناسد.؛ الا و ان الجهاد ثمن الجنه فمن جاهد نفسه ملکها و هی اکرم ثواب الله لمن عرفها.(کلینی۱۳۸۱ـ ۵ـ۱۲) جهاد با نفس، تزکیه و تهذیب نفس آنقدر مهم بوده که اشرف مخلوقات پیامبر اعظم(ص) آن را از جهاد مسلحانه بزرگتر دانسته و از آن به عنوان جهاد اکبر یاد کرده است. قالا علی(ع) ان رسول الله(ص) بعث سریة فلما رجعوا قال: مرحبا بقوم قضو الجهاد الصغر و بقی علیهم الجهاد الکبر قیل: یارسول الله و ماالجهاد الکبر؟ فقال: جهاد النفس(همان) ؛ رسول خدا(ص) سپاهی را به جنگ دشمن فرستاد. هنگامی که از جنگ برگشتند به آنها فرمود: آفرین به کسانی که جهاد کوچک را انجام دادند، ولی جهاد اکبر هنوز بر آنها واجب است، گفته شد: یا رسول الله! جهاد اکبر کدام است؟ فرمود: جهاد با نفس جهاد با نفس.
خودسازی، رامکردن نفس، تزکیه و تهذیب از دیدگاه ائمه معصومین(س) جهاد افضل و عظیم و بزرگ به حساب میآید.
از طرف دیگر، تزکیه و تهذیب نفس یک واجب عینی است که در همه ادوار زمان و بر همه واجب است؛ زیرا تسلیم محض حق شدن در واقع یک عمر با خواستهها و هوسهای نفسانی مبارزه کردن است که باید انسان همیشه نفس سرکش خویش را در اختیار و سلطه عقل خویش قرار بدهد تا بتواند چگونه زیستن در دنیا و آخرت و چگونه بودن و حتی چه بودن را به دست آورد.
خدا در قرآن میفرماید: کسانی را که در راه ما جهاد میکنند به راههای خودمان هدایت خواهیم کرد و خدا با نیکوکاران است.
رسول گرامی اسلام آن قدر تهذیب نفس کرد و نماز خواند که پاهایش ورم کرد و در پاسخ اعتراضکنندگان فرمود: آیا بنده شاکر خدا نباشیم.
پیامبر اکرم با جدیت و کوشش در عبادت به امتش درس میداد، پس هیچگاه از کوشش و عبادت و ریاضت غفلت مکن، بدانکه اگر شیرینی عبادت و برکاتش را مشاهده کنی و قلبت را با نورش نورانی گردانی چنان خواهی شد که حتی یک ساعت از آن نمیتوانی دست بر داری، گرچه ترا قطعه قطعه نمایند.(مجلسی۱۳۶۲ـ۷۰ـ۶۹ ـامینی۱۳۶۷ـ۷۳ )
3-2-1. جایگاه تهذیب نفس از دیدگاه امام(ره)
امام(ره) تهذیب و مبارزه با هواهای نفس را «در راس همه امور» میداند و میفرماید: آن چیزی که در راس همه امور است آن است که انسان اول نفسش را تهذیب نماید و در خلال آن به تهذیب مردم بپردازد. اگر انسان خودش مهذب نباشد نمیتواند دیگران را تهذیب کند، حرفش اثر ندارد، بلکه تمام گرفتاریهای جهان بشریت مسله عدم تزکیه و زنده بودن هواهای نفسانی است.(موسوی خمینی۱۳۷۸ـ۱۴ـ۳۹۱)
و به همین جهت میفرماید: اگر تمام انبیاء یک جا جمع شوند با یکدیگر اختلاف ندارند؛ زیرا در آنها هوای نفسانی نیست. آنها انسانهای واراستهای هستند.(همان ـ۱۵ـ۵۰۵)بلکه علم و تهذیب نفس است که انسان را به مقام انسانیت میرساند(۰همان کلمات قصار ـ۶۶) و همه مکلف هستیم که تزکیه بشویم تا بتوانیم از نور الهی و نور قرآن استفاده کنیم.(همان ـ۱۵ـ۵۰۵) از نظر امام(ره) غفلت از تهذیب نفس، بیماری روحی را در پی دارد، همانگونه که غفلت از تغذیه بیماری جسمی را. البته تفاوت آشکاری میان آن در بسیاری وجود دارد؛ زیرا معمولا دردها و بیماریهای جسمی محسوس است. ولی بیماریها و دردهای روحی معمولا نامحسوس. به همین جهت خطرناکتر است.
خدا نکند انسان به امراض بیدرد مبتلا گردد. مرضهایی که درد دارد، لکن مرضی که بی درد است و احساس نمیشود بسیار خطرناک میباشد وقتی انسان خبردار میگردد که کار از کار گذشته است. چه میتوان کرد که این امراض خطرناک درد ندارد. این مرضها نه تنها درد ندارد، بلکه ظاهر لذت بخشی نیز دارد(مجموعه آثارامام/۹/۱۳۸۲ـ۱۳۲.)
پس از نظر امام تهذیب و تزکیه نفس زیربناء تمام اعمال و کردار نیکو است که باید انسان رفتارهای اخلاقی خود را ساخته تا مبانی اعتقادی و اصولی را با توجه به رفتار و عملکردهای نیکو و زیبائی خود پایهگذاری و ایجاد نماید؛ زیرا اعتقادات صحیح بسان درختی است که چون ریشه آن در زمین روح انسان قرار گرفته و شاخههای فراوان فضایل اخلاقی را به وجود میآورد و رفتارهای شایسته میوههای همیشکی این درخت به شمار میآیند.
بخش سوم
مراحل و عوامل تزکیه و تهذیب نفس ازدیدگاه امام(ره)
3-1. مراحل و عوامل تهذیب نفس از نظر امام(ره)
با توجه به روشن شدن ضرورت تهذیب نفس از نظر آیات، روایات و امام(ره) میخواهیم مراحل تهذیب نفس را از نظر امام(ره) اشاره کنیم. ایشان در کتاب چهل حدیث، به بیان مراتب و مراحل رسیدن به فضایل انسانی میپردازند که به بعضی از آنها اشاره میگردد.
1-3-1. بیداری
توجه به ضمیر به منظور ساختن شخصیت انسانی و رسیدن به کمالات و فضایل اخلاقی و معنوی، سعادت فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی را در پیش دارد و سرمایه اصلی حرکت انسان به سوی کمال است.
امام(ره) میفرماید: بدان که اول منزل انسانیت منزل یقظه و بیداری است.(موسوی خمینی۱۳۷۸ـ۲۲۴)
ایشان اولین قدم تعلیم و تربیت اصولی «تهذیب نفس» را بصیرت و آگاهی میداند که با آن میتوان از چنگال امالفساد درونی رها گردید. و این چیزی است که خداوند در قرآن بهعنوان فلسفه وجودی انسان یاد کرده است که اگر انسان معرفت، بیداری و آگاهی پیدا کرد، در واقع فلسفه وجودی و مسئولیت خویش را در این جهان با عظمت دریافته است.(آل عمران/۱۹۱ـمومنون/۱۱۵)
2-3-1 شناخت عیوب:
دومین مرحلهی که به انسان در تزکیه و تهذیب نفس کمک میکند، شناخت عیوب است. از آن رو که بیشتر انسانها از شناخت مقبول عیبهای خویش سرباز میزنند و عیبهای خود را توجیه و خود را از آن مبرا میدانند و راه درک واقعیتها را بر روی خود مسدود میکنند. چنانکه امام(ره) دومین مرحله تهذیب نفس را شناخت عیوب و اصلاح آن دانسته و به آن توجه جدی نشان داده و کار اصلاح و تهذیب نفوس را همراه با آشنایی نقصها میداند. امام در مجلس شورای اسلامی به این امر تصریح میکنند که هیچ کسی و هیچ دستگاهی و هیچ فردی نمیتواند ادعا کند که من هیچ نقص ندارم. اگر کسی ادعا کرد این را، بزرگترین نقصش همین ادعا است، کسی نیست که بتواند بگوید من دیگر بیعیب هستم... ما باید همیشه توجهمان به عیوب خودمان باشد و اگر میخواهد برای خدا کار بکند و به مقام انسانیت برسد باید همیشه دنبال این باشد که ببیند چه عیب دارد. دنبال این نباشد که ببیند چه حسنی دارد؛ زیرا مانع شناختن عیوب آن شخصی میشود.(موسوی خمینی۱۳۷۸ـ۱۷ـ۲۴۶)
3-3-1 سپاسگزاری (توجه به خدواند یا یادآوری نعمتها)
سومین مرحله تزکیه، به یادآوردن نعمتهای عطا شده به اوست؛ زیرا اولین چیزی که بعد از دستیابی به نعمت برای انسان ایجاد میشود، میل به تشکر و سپاسگزاری است که فطرت اولیه انسانی این را نسبت به هر منعمی احساس میکند. اگر انسان درک نماید که خداوند چنین نعمتهایی را در اختیار او قرار داده دنبال هواهای نفسانی و شیطانی حرکت نخواهند کرد.
امام(ره) میفرمایند: از اموری که انسان را معاونت کامل مینماید در مجاهده با نفس و شیطان و باید انسان سالک مجاهد خیلی مواظب آن باشد «تذکر» است و ما این مقام را به ذکر آن ختم میکنیم، بدان که از امور فطریه که هر انسان بدان حکم میکند، احترام منعم است و هر کسی اگر در کتاب ذات خود تامل کند میبیند که مسطور است که باید از کسی که به انسان نعمتی داد احترام کند و معلوم است هرچه نعمت بزرگتر باشد و منعم در آن انعام بیغرض، احترامش در نظر فطرت لازمتر و بیشتر است.(موسوی خمینی۱۳۷۸ـ۱۷ـ۱۰)
بخش چهارم و پنجم
موانع و روش تزکیه و تهذیب نفس در نگاه امام(ره)
4-1. موانع تزکیه و تهذیب نفس در نگاه امام (ره)
برای مهذب کردن «روح»، «قلب» و «نفس» موانع و مشکلات زیادی وجود دارد؛ زیرا انسان موجودی است دو بعدی و معجونی از جسمانیت و روحانیت که انسان باید برای رفع نیازمندیهای جسمانی و روحانی تلاش نماید و از طرف دیگر بین ابعاد وجودی انسان عدم هماهنگی وجود دارد که باعث عدم تزکیه و موجب سلب سعادتمندی انسان میگردد و باعث میشود جنود شیطانی و لشکر جهل بر او غالب آید و زمینه شقاوت و بدبختی او را فراهم سازد که به اهم این عوامل از منظر امام (ره) اشاره میگردد.
1-4-1. پیروی از هوای نفس
یکی از موانع تزکیه روح پیروی از هوای نفس است؛ متابعت از هوای نفس موجب گمراه شدن انسانها میگردد؛ خداوند میفرماید: و لاتتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله؛ پیروی هوای نفس ممکن است که گمراه کند ترا از راه خدا.(ص/۲۶)
و در آیه دیگر میفرماید: و من اضل ممن أتبع هواه بغیر هدیً من الله؛(قصص/۵۰) آیا کسی گمراهتر از آن کسی که پیروی هوای نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته، پیدا میشود. پیروی از هوای نفس، قدرت درک حقایق را از دست میگیرد و باعث میگردد که خداوند الطاف و کرامات خود را از او باز دارد و او را به خویش مشغول نماید و در کارهاشان گره ایجاد نماید؛ رسول خدا(ص) فرمود: خدای عز وحل میفرماید: قسم به عزت و جلال و عظمت و کبریا و علو و ارتفاع مکانتم که اختیار نکند بندهای هوای خودش را بر هوای من، مگر آنکه به تفرقه اندازم کارش را و درهم نمایم دنیایش را و مشغول فرمایم به دنیا قلبش را.(موسوی خمینی۱۳۷۸ـ۱۷۰)
امام (ره) در این زمینه میفرماید: یکی از عوامل عدم تزکیه و تهذیب، هوای نفس است. هر قدمی که به تبعیّت هوای نفس برداشته شود به همان اندازه منع از حق کند و حجاب از حقیقت شود و از انوار کمال انسانیت و اسرار وجود آدمیت محجوب گردد، ای عزیر! بدان که خواهش و تمنای نفس منتهی نشود به جایی و به آخر نرسد آتشهای آن، اگر انسان یک قدم دنبال آن بردارد مجبور شود، پس از آن چند قدم بردارد؛ و اگر یکی از هواهای آن همراهی کند، ناچار شود با چندین تمنّای آن همراهی کند، اگر یک در به روی خواهش نفس باز کنی لابدی که درهای بسیاری به روی آن بازکنی، یک وقت به واسط متابعت از نفس به چندین مفاسد و از آن به هزاران مهالک مبتلا شوی تا آن که خدای ناخواسته در دم آخر جمیع راه حق را بر تو منسد کند.(موسوی خمینی۱۳۷۸ـ۱۷۰)
2-4-1. جب دنیا
دومین مانع تزکیه «قلب»، دنیا دوستی و عشق و علاقه به دنیاست، اگرچند دنیا فینفسه مذموم نیست؛ زیرا اگر انسان دنیا را وسیله و ابزار قرار دهد و بتواند به وسیله آن نیازمندیهای دنیوی و اخروی را تامین کند، آنزمان دنیا زیباست. اما اگر دنیا را هدف قرار داد و از دنیا چیزی جزء خوشگذرانی و لذتجویی از راه حرام چیزی دیگر نفهمد آن زمان است که باعث آزمندی، ذلت و خواری ترک جوانمردی و حیاء، فرورفتن در گناهان و تباه کردن و سرانجام باعث بدبختی انسان در دنیا و آخرت میگردد و نمیگذارد انسان «روح» و نفسش را مهذب نماید.
امام (ره) تمام خطاهای انسان را به دلیل توجه قلب به دنیا و زخارف آن میدانند: بدان که نفس در هر حظی که از این عالم میبرد در قلب اثر از آن واقع میشود که آن تاثر از ملک و طبیعت است و سبب تعلق آن است به دنیا و التذاذات هرچه بیشتر باشد قلب از آن بیشتر تاثیر پیدا میکند و تعلّق و حبّش بیشتر میگردد تا آنکه تمام وجهه قلب به دنیا و زخارف آن گردد و این منشاء مفاسد بسیاری است تمام خطاهای انسان و گرفتاری به معاصی و سیئات برای همین محبت و علاقه است.(همان/۱۲۳)
3-4-1. انکار مقامات و مدارج غیبیه معنویه
انکار مقامات و تکیه بر محسوسات باعث میشود که غالب اندوختههای انسان به ادراکات حس منحصر شود. در قرآن کریم زمانی که سخن از کفار و منافقین به میان میآید خداوند میفرمایند: سخن از خدا، قیامت، وحی و حقایق برای چنین گروهی هیچگونه تأثیر ندارند بلکه آنها فکر خود را از درک حقایق نامحسوس باز میدارند؛ و فهم این حقایق در صورتی برای انسانها مقدور میگردد که با نفس خود مبارزه و جهاد نماید و بتواند نیروی عقلایی را بر نیروی شهوانی غلبه دهد.
امام (ره) یکی از موانع تهذیب نفس را «حسگرایی» میداند که انسان را از تدبر، تفکر و تامل در شناخت حقیقت باز میدارد و سبب توقف و خمودی میشود و او را از سیر در تعالی خویش محروم میسازد.
بدترین خارهای طریق کمال و وصول به مقامات معنویه که از شاهکارهای بزرک شیطانی قطاعالطریق است انکار مقامات و مدارج غیبیه معنویه است که این انکار و جحود سرمایه تمام ضلالت و جهالت است و سبب وقوف و خمود است و روح شوق را که براق وصول به کمالات است میمیراند و آتش عشق را که معراج روحانی کمالی است خاموش میکند، پس انسان را از طلب باز میدارد.(همان/۵۰۷)
4-4-1. رجاء و سعه وقت
یکی از موانع عدم تحرک برای خودسازی وجهاد با نفس «رجاء و سعه وقت» است؛ این مسئله و ایده باعث میشود انسان دنبال عمل و کردار حرکت نکند و با خودش زمزمه نماید که وقت دارم و اگر کاری امروز صورت نگرفت فردای آنروز آنرا انجام میدهم، اماتوجه ندارند که درآیات و روایات توصیههای فراوانی برای «یادمرگ» و «حیات زود گذر» شده است.
این تذکر بسیار کارآمد است که به عنوان یک تدبیر راهبردی, در تربیت اخلاقی, تهذیب «روح» «قلب» و «نفس» مورد استفاده قرار گرفته و میگیرد. مرگ و یاد مرگ انسان را در جهت خودسازی و ازبین بردن هواهای نفسانی و جنود شیطانی کمک میکند و باعث میشود که انسان دنبال لذتهای دنیوی به صورت غیرمشروع حرکت نکند.
امام(ره) نیز یکی از موانع تهذیب نفس را فراموش کردن مرگ و «رجاء سعه وقت» میداند که انسان را از هدف اصلی و تهیه زاد و توشه باز میدارد, و ایشان میفرمایند: باید دانست که از موانع بزرگ این بیداری, که اسباب نسیان مقصد و نسیان لزوم سیر شود و اراده و عزم را در انسان میمیراند, آن است که انسان گمان کند وقت برای سیر وسیع است؛ اگر امروز حرکت به طرف مقصد نکند, فردا میکند؛ و اگر در این ماه سفر نکند در ماه دیگر سفر میکند. و این حال طول امل و درازی رجاء و ظن بقاء و امید حیات و رجاء سعه وقت انسان را ازاصل مقصد, که آخرت است و لزوم سیر به سوی او و لزوم اخذ رفیق و زاد طریق باز میدارد؛ و انسان به کلی آخرت را فراموش میکند و مقصد از یاد انسان میرود.(موسوی خمینی۱۳۷۸ـ۱۷۴)
5-1. روش های تهذیب نفس ازمنظرامام(ره)
برای این که انسان تزکیه نفس را در زندگی خود به اجرا در آورد به روشهای عملی و قابل اجراء نیازمند است؛ تا از طریق الگوهای عملی بتواند گامهایی در این زمینه بردارد و به توفیقات نایل آید؛ که امام(ره) در کتاب ارزشمند خود «چهل حدیث» به روش «مشارطه»، «مراقبه» و «محاسبه» و غیره اشاره فرمودهاند.
1- 5-1. مشارطه
گام اول در تزکیه نفس «مشارطه» است و مقصود از مشارطه این است که هرگاه انسان به «قلب»، «روح» و «دل» خود نظر افگند و آنرا زیر ذرهبین قرار دهد میببیند که از رذایل و کارهای آلوده سیاه و چرکین گشته و با خود عهد و تعهد نماید که آنها را با صفات و فضایل حمیده پاک و قلب خود را جلا دهد تا بتواند با قلب صاف و نورانی به درجه اعلا معنویت نایل آید و برای این که بتواند به این مرحله برسد لازم است در هر روز باخود عهد بسته و مورد اجراء قرار بدهد؛ چنان که امام میفرمایند: مشارطه آن است که در اول روز با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرموده خداوند رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد؛ و معلوم است یک روز خلاف نکردن امری است خیلی سهل, انسان میتواند به آسانی از عهده آن برآید, تو عازم شو و شرط کن و تجر به نما, ببین چقدرسهل است.(همان/۹)
2-5 -1. مراقبه
روش دوم برای رسیدن به مقامات بالای معنویت، مراقبت و توجه به تعهدی است که با خویش نموده. زیرا شرط اساسی برای گام برداشتن در مسیر بندگی خدا این است که شخص خدا را ناظر براعمال خود بداند و از تکالیف و وظایف که برعهده دارد غفلت نکند و همین توجه و التفات باعث میشود که انسان بدون در نظر گرفتن عقل, اراده و شعور به خواستههای درونی و نفسانیاش جواب ندهد بلکه با تعقل, تفکر, تدبر و با دخالت اراده به کنترل امیال خویش بپردازد و رضایت دیگران را همراه بارضایت حق در نظر بگیرد. امام«ره» میفرماید: پس از مشارطه باید وارد «مراقبه» شوی و آن, چنان است که در تمام مدت شرط, متوجه عمل به آن باشی؛ و خود را ملزم بدانی به عمل کردن به آن؛ و اگرخدای نخواسته در دلت افتاد که امری را مرتکب شدی که خلاف فرموده خداست, بدان که این شیطان و جنود اوست که میخواهند تو را از شرطی که کردی بازدارند.(همان/۹)
3-5-3. محاسبه
سومین راه و روش برای مهذب کردن نفس خویش محاسبه است.
بعد از اینکه با خویش شرط کرد و از شرط خویش مراقبت کرد لازم است که در آخر شب نفس خود را مورد محاسبه قرار دهد که آیا آنچه را تعهد کرده به آن عمل نموده است یا خیر؟ و این یکی از روشهای است که خداوند نیز نسبت به بندگان خود حتی پیامبران از آن استفاده میکند و در قرآن پروردگار را وقوف «سریع الحساب»(آل عمران/۱۱) و روز قیامت را «یوم الحساب»(ص/۳۸) نامیده, و محاسبه نفس آثار و ثمرات تربیتی و اخلاقی فراوانی دارد که بر عیوب و صفات ناپسند خویش, سبکبار شدن از گناهان و فراهم شدن زمینه اصلاح و سعادت شماری ازآنهاست.
چنان که امام(ره) میفرمایند: محاسبه یکی از امور است که در سیر انسانی باید باشد که در آخر شب فکر کند تو امروز که با این آقا اختلاف داری ریشه اش چیست؟ برای خداست؟ این عیب که شما در او میگویید, درخودتان نیست؟ این چیزی را که در دیگران؛ بزرگ میشمارید و در خودتان, هرچه میتوانید کوچکش میکنید و پرده پوشی, این عمل شیطانی نیست؟(موسوی خمینی۱۳۷۸ـ۱۸ـ۱۷)
در واقع از دیدگاه امام کسانی که اصلاح خود را جدی میگیرند, اگر پس از محاسبه به موارد خلاف برخوردند, باید آثار سوء آن را جبران و از تکرار مجدد آن جلوگیری نمایند و بلافاصله در مقام توبه و استغفار برآیند: پس حساب خودت را در این عالم تا فرصت داری بکش و خود میزان اعمالت را برپاکن و در میزان شریعت و ولایت اهل البیت, اعمال خود را بسنج و صحت و فساد و کمال و نقص آن را معلوم کن و آنها را جبران کن تا فرصت هست و مهلت داری.(موسوی خمینی۱۳۷۸ـ۴۴۱)
4-5-1. توجه تام واقبال کلی به حق
یکی از روشهایی که باعث میگردد انسان به سعادت نایل آید توجه تام و کامل به حضرت حق است که انسان با تأمل در اسماء و صفات حق و با ارتباط وثیق میتواند سبب حضور معنوی و ادراکات قلبی مستقیم و بی واسطه خود را با خدا ایجاد نماید و باعث میگردد انسان از تمام تعلقات دنیا فاصله پیدا کرده به حضرت حق نزدیک شود؛ و از طرف دیگر با هرنوع علاقه و میل که معارض حب و رضای الهی باشد مبارزه نماید و این همان مقام انقطاع کاملی هست که امیرالمومنین(ع) از درگاه خداوند مسألت میکنند. الهی، حبلی کمال الانقطاع الیک.(مناجات شعبانیه) و این نوع توجه به حضرت حق چنان جذبات معنوی برای انسان ایجاد میکند که حاضر نیست لحظهای از یاد خدا غافل شود. بلکه همیشه ایام خدا را حاضر میداند، ازنظر امام(ره) برای تثبیت و تحکیم صفات مثبت و تداوم تصفیه نفس علاوه بر مداومت و مراقبت بر تکالیف باید در تقویت حال توجه و نیل به مقام انقطاع الی الله نیز قدم برداشت: آنها که مدعی این مقام هستند گویند: پس از تقوای تمام و اعراض کلی قلب از جمیع عوالم و رفض نشأتین و قدم بر فرق إنیّت و أنانیّت گذاشتن و توجه تمام و اقبال کلی به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس کردن و مستغرق عشق و حب ذات مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه کشیدن، یک صفای قلبی از برای سالک پیدا شود که مورد تجلیّات اسمائیه و صفاتیه گردد و متعلق به عزّ قدس و جلال شود و تدلّی تام ذاتی پیدا کند؛ و در این حال بین روح مقدس سالک و حق حجابی جز اسماء وصفات نیست.(موسوی خمینی۱۳۷۸ـ۴۵۴ـمجموعه آثار/۹)
1-5-1. خودآزمودن
پنجمین روش تهذیب نفس آن است که انسان, رفتار, کردار و عملکردهای خود را از نظر کمیت و کیفیت با الگوهای ایدهآل ارزیابی نماید که آیا عمل و رفتار او با این الگوها مطابقت دارد یا خیر؟ تا بتواند با امتحان و ارزیابی کردن احوال درونی خود را مورد تجزیه وتحلیل قرار داده و از فریب دادن خود به شدت اجتناب ورزد. و این چیزی هست که خداوند نیز انسان خدا را با خیر، شر، نعمت، نقمت، سختی وسهولت امتحان کرده تا اینکه انسانهای شایسته و نخبه را از انسانهای پست و شرور جدا نماید، چنانکه امام نیز در فرازهای از کلام خویش اشاره به این مطلب دارد و میفرماید: اگر شما خودتان را یافتید که هر کاری میخواهید بکنید، برای خدا میخواهید بکنید، حاکمیت الله در شما و در قوای شما سلطه دارد.(موسوی خمینی۱۳۷۸/۱۲/۳۵۳)
و در جای دیگر برای سنجش میزان اطاعت خداوند میفرماید: ما باید خودمان را امتحان کنیم به همین میزانی که خدا قرار داد بفهمیم، ولی ما خداست یا ولی ما طاغوت است، ما داریم خدمت به شیطان میکنیم یا خدمت به خدا میکنیم... برای خدا کار میکنیم یا برای هواهای نفسانی که همان طاغوت و شیطان است این محکی است که خدا قرار داده است.(همان/۳۵۵ )
خلاصه بحث
در نوشته حاضر به یکی از اندیشههای اخلاقی امام که عبارت از تزکیه و تهذیب نفس است، پرداخته شد. و در ابتدا معانی واژگان کلیدی همچون روح، قلب، نفس، تزکیه و تهذیب مشخص و مبرهن گردید. و نتیجه گرفته شد که اگر چند تزکیه و تهذیب از نظر لغوی یکی به معنای نمو و دیگر به معنای قطع کردن و از بین بردن میباشد. لکن از نظر اصطلاحی هردو به یک معنا است که عبارت است از پاک کردن روح بعد از آن مشخص گردید که از نظر علمای علم اخلاق روح ، قلب و نفس به یک معنا بوده اگر چند به خاطر عارض شدن حالتهای مختلف معانی متعددی برای هرکدام حاصل میگردد.
سپس به جایگاه تزکیه و تهذیب در آیات، روایات و منظر امام اشاره شد، و بعد از آن به مراحل و عوامل تزکیه و تهذیب مانند بیداری، شناخت عیوب، سپاسگذاری و موانع تزکیه و تهذیب همچون حب دنیا، پیروی از هوای نفس، انکار مقامات، رجا و سعه وقت پرداخته شد و در پایان به روشهای تزکیه و تهذیب مانند مشارطه، مراقبه، محاسبه، خود آزمودن و توجه کامل به حق از منظر امام مورد بررسی و کاوش قرار گرفت.
فهرست منابع
......................................................................................
1. امینی، ابراهیم، خودسازی تزکیه و تهذیب نفس، قم شفق، چاپ اعتماد، اول، 1367.
2. روح الله، موسوی خمینی، صحیفه امام، ج12،14،18، قم، تدوین مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، چاپ اول، 1377.
3. خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، قم، ستاد بزرگداشت یکصدمین سال تولد امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره).
4. رحیمی اردستانی، مصطفی، ترجمه المنجد، ج2، تهران، صبا، بعثت، 19، 1380.
5. سید رضی، نهج البلاغه، تهران، فقیه، 1375.
6. ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج1، دارالحدیث، اعتماد، اول، 1422ه.ق.
7. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآنء ترجمه موسوی همدانی
ج2،6،13،14،20 – قم، اسلامی، جامعه مدرسین، دهم.
8. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج2، بیروت، مکتبه الهلال، 1985م.
9. عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران، چاپ شهر، اول، 1363.
10. کلینی، محمد بن یعقوب، ج5 ، اسوه، چاپ پنجم، 1381.
11. بحارالانوار، ج70، تهران، حیدری، چاپ چهارم ،1362.
12. مجموع آثار9، امام خمینی و اندیشه های اخلاقی وعرفانی، گنگره اندیشه های اخلاقی وعرفانی امام، قم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، دفتر تبلیغات، اول، 1382.
13. مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن(1)، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، صدف، نهم،1383.
14. مصطفوی، حسن، التحقیق، فی کلمات القرآن الکریم، ج3،4، بیروت، موسسه الطباع والنشر، اول، 1416هق.
15. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه 1-2-22-27، قم، دارالکتب الاسلامی، گوهر اندیشه، 1382.
16. معلوف، لوئیس، المنجد فی اللغت، قم، ذوی القربی، غدیر، 1382هق.
17. نراقی، ملااحمد، معراج السعادت، قم، هجرت، ستار، دوم، 1374.
18. نوری، طبرسی، مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل، ج11، موسسه اهل البیت، دوم، 1408هق